.:: دست نوشته های یک دانشجو ::.

وقتی از آغاز انحراف در دوران سازندگی می گوییم، از چه صحبت می کنیم؟ + بازخوانی کتاب توسعه و تضاد

این چند خط نه از آن جهت که پاسخی به ادعای اخیر هاشمی رفسنجانی درباره کاهش فاصله طبقاتی در دولت سازندگی است، از آن رو خواندش می تواند مفید باشد که یک تحلیل اجتماعی- فرهنگی از تحولات ایران بعد از جنگ به مخاطب ارائه می کند و تغییر گفتمان مدیریت کشور از آن برهه به بعد را به خوبی توضیح می دهد.

کتاب «توسعه و تضاد» پروفسور فرامرز رفیع پور، استاد برجسته جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی شاید بهترین کتابی است که در تحلیل و توصیف جامعه شناسانه سالهای سازندگی به نگارش در آمده است.

هاشمی  در ديدار جمعي از سرداران سابق سپاه به دفاع از عملکرد دولت خود پرداخته و ماحصل آن را کمتر شدن فاصله میان فقیر و غنی توصیف کرده است.

هاشمی رفسنجانی در این دیدار که روز اول بهمن 1392 در دفترش برگزار شده، گفته است:
 
«در سالهاي سازندگي، تمام كشور، كارگاه تلاش و كوشش بود وخانواده‌ها، حاصل دسترنج خود را در سفره‌ها مصرف مي‌كردند و اين دولت بود كه به كمك‌هاي آنها نيازمند بود و بر خلاف اظهارات بدخواهان، دهکهای پائین وضع بهتری پیدا کردند و ضریب جینی به نفع فقرا اصلاح شد و مناطق محروم نیز از آثار سازندگی، بهره بردند.»
 
اما این اظهارات آقای هاشمی 180 درجه متضاد با سخنان خود وی در سال گذشته است که در گفتگو با نشریه همشهری ماه در تیرماه 1391 به افزایش فاصله غنی و فقیر در دولت سازندگی اعتراف کرده و ضمن دفاع از عملکرد دولت اول خود طی سالاهی 68 تا 72، گفته بود: 
 
«عده ای بادکنکی سرمایه دار می شدند و عده ای محتاج تر و فقیرتر. هنر دولت سازندگی در آن شرایط این بود که اولا بین روحیه دوران جنگ و پس از آن تعادل برقرار کند و ثانیا به زیرساخت ها توجه کند.»
 
 
با این حال، به نظر می رسد جدای از استناد به سخنان خود هاشمی در رد این ادعا که «بر خلاف اظهارات بدخواهان، دهکهای پائین وضع بهتری پیدا کردند و ضریب جینی به نفع فقرا اصلاح شد»، می توان به بازخوانی بخش هایی از کتاب ارزشمند «توسعه و تضاد» اثر پروفسور فرامرز رفیع پور پرداخت که ضمن آسیب شناسی جامعه شناسانه تحولات ایران بعد از انقلاب، به طور مستند به تشریح افزایش فاصله طبقاتی در دوره سازندگی پرداخته و از آن مهم تر به بررسی چگونگی جا به جایی ارزش ها در این دوران از جمله تبدیل شدن ثروت اندوزی به یک ارزش و فقر به عنوان یک ضد ارزش می پردازد.
 
رفیع پور در فصل سوم این کتاب  با اشاره به ادعای شیبانی معاون وقت بانک مرکزی در دولت سازندگی و ادعای افزایش سهم طبقات کم در آمد و کاهش نسبی سهم طبقات پردر آمد می نویسد:
 
شیبانی توزیع در آمد برای مناطق شهری در سالهای 1368 تا 1371 را به صورت زیر ارائه داده است
 
 
اما این ارقام نسبت به ارقام مشابه از منابع دیگر تفاوتهایی را نشان می دهد. اولا مرکز آمار ایران برای سالهای 1368 تا 1370 ضریب جینی متفاوت از آنچه شیبانی ذکر کرده، در آورده است:
 
 
بنابر این بر اساس ارقام فوق از مرکز آمار، نه فقط ضریب جینی از آنچه که شیبانی از بانک مرکزی ارائه کرده بیشتر است، بلکه علاوه بر آن یک افزایش نابرابری را نیز نشان می دهد.
 
رفیع پور در بخش دیگری از این کتاب نیز با اشاره به نتایج یک تحقیق در سال 1373 در تهران می نویسد:
 
«حداقل برای ساکنین شهر تهران عموما این احساس وجود دارد که تفاوت بین فقیر و ثروتمند زیاد است ... در این تحقیق نزدیک 80% معتقد بودند که این تفاوت بسیار زیاد است و 12% آن را زیاد ارزیابی می کردند. به عبارت دیگر  بیش از 91% از پاسخگویان تفاوت بین فقیر و ثروتمند در ایران را زیاد تا بسیار زیاد می دانستند.»
 
پروفسور رفیع پور در مجموع در فصل سوم این کتاب مسائل به وجود آمده ی بعد از سال ۱۳۶۸ را در ایران بررسی میکند و با بررسی سه مؤلفه ی متغیر درآمد، شغل و تحصیلات به این نتیجه می رسد که نابراری در ایران نه تنها کاهش پیدا نکرده است بلکه میزان نابرابری افزایش پیدا کرده است.
 
 او معیار کشور را ظواهر مدنیزاسیون نمی داند، بلکه ملاک پایه ای را نابرابری اجتماعی می داند که نه فقط آن را با آمار دولتی، بلکه به صورت مستقیم به صورت جمع آوری آمار و غیر مستقیم میتوان سنجید.
 
رفیع پور اشاره میکند که در جامعه یک فرایند تغییر ارزش به وجود آمد که باعث به وجود آمدن نابرابری شد و اقداماتی که در سالهای بعد از ۱۳۶۸ انجام شد (بالاخص در زمینه ی اقتصاد و آموزش) موجب افزایش نابرابری گشته و در نتیجه آن ( به علت گسترش فقر )، ثروت در جامعه با ارزش شده است و وقتی نابرابری در جامعه زیاد میشود، ارزشهای مادی جامعه را فرا می گیرد.
 
این  اقدامات در جهت ایجاد نیازهای جدید باعث افزایش نیازها و درآمدها کفاف ارضای نیازها را نمی دهد و یا کاهش می دهد و وقتی راههای رسیدن به اهداف مسدود باشد و کنترل های درونی و بیرونی ضعیف باشد، انواع کارهای خلاف و انحراف در جامعه روی می دهد، و سپس این انحراف در جامعه گسترش و تبدیل به هنجار می شود:
 
«از سال ۱۳۶۵ به ۱۳۷۱ (و سالهای بعد) یک تغییر ارزشی در زمینه پایبندیهای مذهبی و اعتقادی در جامعه روی داده است. از یک طرف میزان تمایل مردم به دین و روحانیت و سمبلهای مذهبی (مانند حجاب) کاهش و از طرف دیگر تمایل آنها به مادیات افزایش یافته است. بنابراین در اینجا کاملا مشهود است که در شرایط جامعه ما یک تضاد مشخص بین ارزشهای مادی و ارزشهای مذهبی وجود دارد، چنانکه ماکس وبر  نیز قبلا بر آن تأکید کرده است؛ هر چه که در یک جامعه (بالاخص با روشهائی که در ایران در پیش گرفته شده است، در چنین زمان کوتاهی) ارزشهای مادی بیشتر گسترش یابند، میزان پایبندی‌های مذهبی-اعتقادی مردم کاهش می‌یابد.»
 
رفیع پور در بخش دیگری از کتاب توسعه و تضاد با نقد رویکردهای بکار گرفته شده در دولت هاشمی رفسنجانی می نویسد:
 
«متاسفانه در ایران با نیت ( توسعه اقتصادی ) اقدامات دیگری نیز انجام گرفت، که در نتیجه ی آن فقر تاثیر تهدید آمیزی بر نظام اجتماعی می گذارد، بدین معنی که با اقداماتی، ثروت را به یک چیز خوب یعنی به یک ارزش مثبت و فقر رابه یک ارزش منفی تبدیل نمود. یعنی دارندگی و برازندگی و فقر و تنگدستی شرمندگی شد ... امام خمینی (ره) در هنگام و ابتدای انقلاب ثروت و نابرابری را با نام طاغوت به ارزش منفی تبدیل کرده بودند و در بیانات خود مشخصا کوخ نشینان را بر کاخ نشینان ارجح می دانستند. با تغییر سیاست بعد از سال 1368 که روند به اصطلاح  توسعه اقتصادی در پیش گرفته شده ، سرمایه از اهمیت زیاد برخوردار شد و ملاک و میزان ارزیابی ها، معیار های اقتصادی و مادی گشت. در این شرایط صاحبان سرمایه، یعنی ثروتمندان که تا آن موقع تا حدود زیادی مورد بی اعتنایی بودند و نمی توانستند با پول خود همه چیز و همه کس را بخرند، ناگهان با ارزش شده اند و فرصت خودنمایی یافتند.»
 
وی در ادامه تاکید می کند:
 
 «وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت و از طرف مسولین جامعه توبیخ نشد، بلکه آزاد گذاشته و یا حتی تشویق شد، ابتدا دارندگان مقیاس های ارزشی یعنی ثروتمندان، ثروت خود را بر اساس معرفها و مقیاس های ظاهری مثل اتومبیل و وسائل منزل و لباس به نمایش دیگران می گذارند و به وسیله ی آن برتری خود را بر دیگران نشان می دهند، یعنی از این طریق کوشش بر آن دارند تا احترام کسب نمایند و فخر فروشی و خونمایی کنند ... اما در شرایط، جامعه ی ما که در بین کشور های جهان سوم نیز شرایطی خاص داشته است کاربردی متمایز دارد و بدون افزایش درآمد نیز عمل می کند اما به طور مخرب، بدین معنی که افراد فقیر و کم درآمد نیزادای ثروتمندان را درمی آورند حتی اگر لازم باشد برای این کار پول قرض وگاه حتی دزدی می کنند.»
 
رفیع پور در ادامه توضیح می دهد: «در کناراین، نمایش وسایل ازجانب ثروتمندان که قشرهای پایین تر را به داشتن همان وسائل ترغیب می کند دولت نیز خود یک جریان و مکانیسم تشدید کننده دیگر را وارد نمود وآن حرکت اهرم های نیازآفرینی بود، برای مردمی که احساس فقر می کنند از هر سو کالاهای جدید و مدرن به نمایش گذاشته و در آن ها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شد واین همان طور که گفته شد همان جویبار جدید است که به مسیر اصلی با ارزش شدن ثروت متصل می گردد و آن را تشدید می کند.

وقتی نمایش ثروت آغاز و از طرف دیگر از همه سوانواع نیازها به مردم تزریق شد، یک بیماری واگیر تمام جامعه را فرا می گیرد و همه کم و بیش آن چیزهایی را می خواهند که ثروتمندان دارند یا در جامعه به ارزش تبدیل کرده اند، زیرا از اینجا به بعد مقایسه های اجتماعی شروع می شود. افراد خود را با هم ردیفان و افرادی که وضعشان کمی بهتر از آن ها است مقایسه واگرازآن ها کمتر باشند، احساس عقب افتادگی وبی عدالتی نسبی می کنند. در این شرایط ابزارمادی مانند اتومبیل، طلا، جواهر و ... که تهیه آن ها به پول نیاز دارد، ابتدا برای قشر متوسط نیز با ارزش می شود، میل به برتری جویی و کسب ارزش و احترام، فرایند مقایسه و احساس محرومیت نسبی را در آن قشر به وجود می آورد وآن ها را به تهیه برخی ازآن ابزار بر می انگیزد.
 
اگر نا برابری ثروت، نابرابری حقوق اجتماعی را نیز به همراه داشته باشد و ثروتمندان خود خواهانه به فکرخویش واستثمار ضعفا باشند، درآن صورت آسیبها و بیماری های اجتماعی به مراتب بیشتر و پایدارتر خواهند بود. این وضعیت در ایران کنونی وجود دارد و این به نظام فئودالی و استبدادی گذشته بر می گردد که همواره هر کس ثروت بیشتری داشته حقوق بیشتر نیز دارا بوده است. این به یک عنصر فرهنگی تبدیل شده و مورد قبول همه است. از اینجاست که در ایران ثروت نه فقط امکان ارضاء نیازهای جسمی را بهتر فراهم میسازد بلکه احترام حقوق نفوذ وقدرت اجتماعی بیشتر را نیز در پی دارد ولذا ثروت درایران بیش از کشورهای غربی ارزش دارد.»
 
استاد رفیع پور در نهایت می نویسد:
 
«تاثیر نمایش یا خودنمایی بر اساس ابزار ظاهری ثروت (اتومبیل- لباس- وسائل منزل) که ابتدا ازقشر بالا و ثروتمند شروع می شود و علتش نیاز به احترام است در مرحله بعد به قشر متوسط سرایت می کند. با پیروی قشر متوسط از ارزش های مادی قشربالا، حرکت هنجاری و همه گیر مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت نسبی قشر پایین را نیز فرا می گیرد و آنها نیز ادای قشر بالا را در می آورند. بدین ترتیب مقیاسهای ارزشی و مادی قشر بالا برای اکثریت به یک ارزش هنجار یا ارزش اجتماعی تبدیل می گردد. دلیل تبعیت قشر متوسط و فقیر نیزگرچه نیاز به احترام است اما نیاز به احترام قشر بالا در برتری جوئی جستجو می شود و در دو قشر بعد بالاخص فقیر بیشتر در حفظ آبرو و عقب نماندن است. (احساس بی عدالتی و محرومیت نسبی)»
 
 
اما جدای از تحلیل جامعه شناسانه استاد رفیع پور در این باره، مروری بر برخی از هشدارهای رهبر معظم انقلاب در دوران سازندگی نیز به خوبی نشان می دهد نه تنها نتیجه عملکرد اقتصادی دولت هاشمی رفنسجانی افزایش فاصله طبقاتی بوده است بلکه ضربه بزرگتر زمانی وارد می شود که رویکردهای کلان اداره کشور دچار تغییر شده و در بسیاری از مسئولان رویکردهای جدید و اشتباه برای اداره کشور بوجود می آید.

به عنوان مثال در روز اول شهریورماه 69 و پس از پایان اولین سال کار دولت اول هاشمی، معظم له خطاب به رییس جمهور و اعضای کابینه موضوع "عدالت اجتماعی" را صراحتا مورد تاکید قرار داده و می فرمایند:

«ما بايد در جهت‌ كمك‌ به‌ محرومان‌ جامعه‌ حركت‌ كنيم‌ ... در وضع‌ جامعه‌ و نظام‌ اجتماعي‌ و تاريخ‌ ما، كدام‌ اقشار و كدام‌ طبقات‌، بيشتر مورد ظلم‌ و ستم‌ و بي‌عدالتي‌ قرار داشتند و عقبند؟ بايد به‌ اينها كمك‌ بشود. روشن‌ است‌ كه‌ قشرهاي‌ پابرهنه‌ي‌ كشور، اين‌گونه‌اند ... ثروت‌ و همت‌ و مديريت‌ و امكانات‌ مادي‌ و معنوي‌ كشو، (باید) در جهت‌ از خاك‌ بر كشيدن‌ آن‌ قشرهاي‌ محروم‌ و مظلوم‌ برود. در تمام‌ برنامه‌هاي‌ دولت‌، بايستي‌ اين‌ معنا مورد توجه‌ قرار بگيرد.»

 رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام در 23/5/1370 نیز می فرمایند: «اشراف مگر چگونه بودند؟ چون فقط آنها ریششان را ترشیده بودند، ما ریشمان را گذاشته ایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین می شویم. و ا... در جامعه ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه شریفه " و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها" بترسیم ... اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است.»
 
معظم له در 22/4/1371 نیز با تعریض به مفهوم «سازندگی» تاکید می کنند:
 
«عده ای سازندگی را با مادیگرایی، اشتباه گرفته اند. سازندگی چیزی است مادیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود و طبقات محروم به نوایی برسند ... سازندگی همان کاری بود که علی ابن ابی طالب (ع) می کرد ... آن بزرگوار با دست خودش نخلستان اباد می کرد؛ زمین احیا می کرد؛ درخت می کاشت؛ چاه می کند و ابیاری می کرد. این سازندگی است. دنیا طلبی و ماده طلبی کاری است که عبیدا... بن زیاد و یزید می کردند. این دو تا را نباید با هم اشتباه کرد. امروز یک عده به نام سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستی می کنند. ایا این سازندگی است؟»
 
 در مجموع به نظر می رسد فارغ از تمامی اقدامات مثبت و سازندگی های صورت گرفته در نقاط جنگ زده کشور بعد از سال 1368 توسط دولت سازندگی، آنچه که در آن تردیدی وجود ندارد و بنا به شواهد متقن و فراوان می توان در آسیب شناسی مدیریتی آن دوره ذکر نمود، «افزایش فاصله طبقاتی» و هم چنین تغییر فرهنگ مسئولان و مردم به سمت تجملات، مصرف گرایی و ... است که همانطور که در ابتدای این نوشتار نیز گفته شد، این موضوع مورد تصریح  خود آقای هاشمی در گفتگو با همشهری ماه در سال 91 نیز بوده است، از این رو مشخص نیست اظهارات اخیر وی و بیان این ادعا که در دوران سازندگی ضریب جینی به نفع طبقت فقیر جامعه پیش رفت، با کدام سند و با کدام انگیزه بیان شده است؟

برچسب‌ها: هاشمی رفسنجانی, فاصله طبقاتی, فرامرز رفیع پور, کتاب توسعه و تضاد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ساعت ۱۱:۳۶ ب.ظ  توسط امیرحسین ثابتی  | 

6 نكته در باب حضور همزمان جليلي و لنكراني

1. جليلي و لنكراني قطعا با هم رقابت نخواهند كرد و يك نفرشان در صحنه خواهد بود، لذا هر كس هر كدام شان را كه اصلح مي داند تبليغش را كند؛ در نهايت انشالله سبد راي يكي خواهد بود؛ آن هم در برابر هاشمي.

2. شايد در ابتداي ثبت نام جليلي تصور مي شد كه بايد لنكراني بلافاصله كناره گيري كند اما استفاده از فرصت تبليغاتي صدا و سيما در نقد هاشمي و اعوان و انصارش و دو تريبوني شدن يك گفتمان، فرصت بسيار خوبي است. ضمن اينكه به هر علت اگر يكي شان از صحنه انتخابات حذف شود، ديگري حضور دارد. مثلا جليلي را مي خواهند با پرونده هسته اي يكي نشان دهند و فشار را بر او براي خالي كردن صحنه زياد كنند، يا لنكراني را حتي پيشاپيش احتمال رد صلاحيت اش را مطرح كرده اند و انواع فشارها براي شوراي نگهبان در اين باره را به اوج رسانده اند، لذا در هر صورت حضور هر دو در عرصه فوايد متعدد و فراواني دارد.

    

3. در حال حاضر همچنان جليلي و لنكراني را بسيار نزديك مي دانم. هر دو بسيار با تقوا و مخلص هستند، هيچ كدام به خاطر حب قدرت وارد عرصه نشده اند، سابقه مديريتي هر دو بسيار مثبت بوده، هر دو بي حاشيه بودن و كارآمدي شان را ثابت كرده اند و در افكار عمومي افراد خوشنامي محسوب مي شوند، اما با توجه به اينكه برنامه هاي جليلي هنوز منتشر نشده و تيم اصلي او مشخص نشده، لنكراني را به علت مشخص بودن اهم برنامه هايش و افراد اصلي شكل دهنده تيم مديريتي اش (داوودي، فتاح، ميركاظمي، سليماني، زارعي، هاشمي، اسكندري، صمصامي، تقي پور،  برقعي، رضواني و ... ) اصلح مي دانم و الويت ام اوست؛ هر چند در اين بين باز هم بايد بر گفتمان واحد اين دو و اينكه در نهايت يكي در صحنه است تاكيد كرد و به هيچ عنوان نبايد آنها را رقيب ديگري جلوه داد. (امري كه طرفداران هاشمي، قاليباف و مشايي به شدت دنبال مي كنند.)

4. تا اين لحظه به نظر مي رسد مقبوليت سعيد جليلي بيشتر است و براي مردم چهره شناخته شده تري محسوب مي شود، اين پتانسيل را نه تنها نبايد ناديده گرفت كه بايد تقويت كرد؛ چرا كه اگر به هر دليلي دو قطبي بين هاشمي و جليلي بشود؛ طبق فرمايش خود علامه مصباح بايد از اصلح به صالح عدول كرد چون آن زمان ديگر اختلاف اصلح و صالح مطرح نيست؛ اختلاف بين صالح و فردي است كه اصل نظام را تهديد مي كند.

آقاي مصباح در اين باره در فروردين امسال در ديدار با اعضاي موتلفه فرموده اند: اگر در انتخابات امر دایر شد بر اصولگرا و اصلاح طلب، همه باید بر روی اصولگرا اتفاق کنند و نظرات دیگر خود را کنار بگذارند و بر روی شخصی اجماع کنند که در مقابل آنها رأی داشته باشد.

5. از آنجايي كه به احتمال بسيار زياد دو قطبي انتخابات پيش رو تقابل گفتمان "انقلاب و مقاومت" با گفتمان "سازش با محوريت هاشمي" است؛ وزنه اي مانند ايت الله مصباح نقش كليدي در اين عرصه خواهد داشت. وزنه اي كه تا اين لحظه بر آقاي لنكراني نظر مثبت تري دارند. هر چند اين مساله نبايد منجر به اختلاف ميان خودي ها شود و قطعا اگر آراي عمومي به سمت جليلي باشد، اين وزنه همانجا در برابر هاشمي خود را نشان خواهد داد؛ انشالله.

6. يك يا حسين (ع) ديگر ...


هنوز فرصتي براي تاييد كامنت هاي اين پست بدست نيامده است. انشالله تا چند روز آينده ...


برچسب‌ها: انتخابات ریاست جمهوری یازدهم, باقری لنکرانی, سعید جلیلی, هاشمی رفسنجانی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت ۵:۵۹ ب.ظ  توسط امیرحسین ثابتی  | 

پنج برداشت از انتخاب اعضای دوره جدید مجمع تشخیص توسط رهبر انقلاب

 اعضای دوره ی جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام برای پنج سال دیگر توسط رهبر معظم انقلاب انتخاب شدند و در این میان نکات قابل توجهی وجود دارد که اشاره به آنها خالی از لطف نیست:

1.  همانطور که پیش بینی می شد هاشمی رفسنجانی برای یک دوره دیگر به عنوان رییس مجمع تشخیص ابقا شد. البته هر کس که اندک آشنایی با سیره عملی مقام معظم رهبری داشته باشد، علت و چرایی این انتخاب را به راحتی درک می کند چرا که ایشان بارها در مقاطع حساس و مختلف تاریخی با "صبر حداکثری" سعی بر اتصال افراد مختلف به نظام تا آخرین لحظه را داشته اند. بگونه ای که در فتنه 88 نیز همین مشی را در پیش گرفتند تا در نهایت ماهیت حقیقی جریان فتنه بیش از پیش برای ملت و بخش بزرگی از رای دهنگان به موسوی و کروبی روشن شد و خود مردم، غائله را پایان دادند.

از سوی دیگر، تجربه تاریخی 33 ساله جمهوری اسلامی به خوبی نشان داده است بسیاری از افراد و شخصیت های مختلف سیاسی تا زمانی که یک عنوان حقوقی حداقلی و حتی غیر موثر در نظام داشته اند، بالاخره در چارچوب نظام باقی مانده اند اما به محض از دست دادن همان عناوین، 180 درجه تغییر موضع داده و حتی به کشورهای دیگر مهاجرت کرده اند.

بارزترین نمونه این مدل افراد، عطا مهاجرانی است. کسی که در مجلس اول نماینده شیراز بود، بعد از آن معاون پارلمانی دولت میرحسین موسوی شد، در دولت هاشمی رفسنجانی نیز در همین عنوان باقی ماند و در دولت خاتمی تبدیل به یک وزیر ارشاد جنجالی شد که تا مرز استیضاح نیز پیش رفت؛ اما از همان روزهایی که دیگر هیچ عنوان حقوقی در دولت و در یک نگاه کلان تر، نظام جمهوری اسلامی نداشت، مواضع اش تندتر گشت تا اینکه نهایتا سر از انگلیس در آورد و این روزها که چند سالی از حضورش در آن کشور می گذرد، هیچ گاه بیکار ننشسته و علیه همان نظامی مشغول به فعالیت بوده است که سالهای سال در  پست های مختلف آن حضور داشته و حقوق خود را نیز از همان نظام دریافت می کرده است.

البته نمونه هایی از این دست را در برخی دیگر از چهره های سیاسی داخل کشور نیز می توان پیدا کرد، از جمله مهدی کروبی که تا زمانی که در جایگاه های حقوقی مختلف حضور داشت، یک رجل سیاسی در چارچوب نظام تعریف می شد، اوج این اتفاق را باید در دوران ریاست وی بر مجلس ششم مشاهده کرد که با ایستادگی های مکرر در برابر چهره های افراطی اصلاح طلب، آنها را مهار کرد اما به تدریج و بعد از آنکه دوبار از سوی مردم در سالهای 84 و 88 طرد شد و دیگر هیچ مقام رسمی نیز پیدا نکرد، به تندروی های خود ادامه داد تا اینکه کروبی خط امامی دیروز، به یکی از سران فتنه امروز مبدل شد.

لذا انتصاب مجدد چهره هایی مانند مجید انصاری، حسن روحانی، محمد رضا عارف و ... در دوره جدید مجمع تشخیص مصلحت را می توان از همین دریچه نگریست. در عملکرد سیاسی پر افت و خیز  افراد مورد اشاره تردیدی وجود ندارد اما لزوم اتصال آنها به نظام و از سوی دیگر پر رنگ تر شدن مرزبندی میان اصلاح طلبان درون و بیرون نظام، مسئله ای است که باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. چرا که با توجه به اقدام اخیر خاتمی و حضور وی در انتخابات مجلس و هم چنین ابقای برخی چهره های مشهور اصلاح طلب درون نظام (دوره جدید مجمع تشخیص) از سوی رهبر معظم انقلاب، طبیعتا اختلافات درونی این طیف بیشتر خواهد شد و با توجه به آنکه همواره خاتمی در جایگاه رهبری اصلاحات بوده است، توان این بخش از اصلاح طلبان که نسبت به تندروی های موسوی و کروبی اعتراض دارند برای تثبیت خود بیشتر خواهد شد و عملا آنچه اتفاق خواهد افتاد محکومیت بیش از پیش موسوی و کروبی در میان بدنه این جریان و بازسازی اصلاح طلبان در چارچوب نظام خواهد بود.

2. اما در عین آنکه هاشمی رفسنجانی و تعدادی دیگر از اصلاح طلبان برای یک دوره پنج ساله دیگر در مجمع تشخیص مصلحت نظام ابقا شدند، وزن جریان نزدیک به هاشمی در دوره ی جدید مجمع کاهش قابل توجهی دارد بگونه ای که عدم انتخاب مجدد محمد هاشمی رفسنجانی، بیژن زنگنه، میرحسین موسوی، محمد ری شهری و امامی کاشانی و اضافه شدن چهره های "آنتی هاشمی" مانند محمد حسین صفار هرندی، حسین محمدی، محمدی عراقی، صادق واعظ زاده و احمد وحیدی این ادعا را ثابت می کند.

3. از سوی دیگر حضور علی لاریجانی علاوه بر جایگاه حقوقی فعلی اش (ریاست مجلس) به عنوان یک شخصیت حقیقی نیز می تواند پیام خاص خودش را داشته باشد. چرا که با توجه به نوع ترکیب رای آورندگان فعلی مجلس نهم و جدی تر شدن انتخاب رییس مجلس آینده، احتمال انتخاب مجدد لاریجانی به عنوان رییس مجلس نهم ضعیف است و به نظر می رسد انتخاب لاریجانی به عنوان یکی از اعضای حقیقی مجمع تشخیص نیز با همین پیش فرض بوده است، چرا که اگر وی تنها بر مبنای جایگاه حقوقی فعلی اش عضو مجمع تشخیص می شد، احتمالا عمر حضور وی در دوره جدید تا 3 ماه آینده بیشتر طول نمی کشید.

4. برای اولین بار، در میان افرادی که بواسطه جایگاه حقوقی خود در مجمع تشخیص حضور دارند، "دبیر شورای عالی امنیت ملی" نیز دیده می شود. انتخاب سعید جلیلی در فضای فعلی می تواند معنای خاص خودش را داشته باشد.

5. و در نهایت اینکه در ابتدای حکم ابقای هاشمی به عنوان رییس دوره جدید مجمع توسط رهبر معظم انقلاب آمده است:

"برای دوره‌ی پنجساله جدید شخصیت های حقوقی و حقیقی نامبرده در زیر را با ریاست جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی تعیین می کنم."

العاقل یکفیه بالاشاره ...


برچسب‌ها: هاشمی رفسنجانی, اعضای جدید مجمع تشخیص مصلحت
+ نوشته شده در  شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۰ساعت ۱:۰ ق.ظ  توسط امیرحسین ثابتی  |